یه عزیزی می گفت درد سر و ته نداره
بین همه این غم و ماتما گیر کردم هیچ دلیلی نیست که برای یه ساعتم که شده بگم خوبم....
همه دردم اینه که همه این مدت داشتم خودمو گول میزدم که همه چی خوبه همه چی سر جاشه!
من اینجا نشستم با یه قلب خورد شده و دل که توش پره شکه......
چطوری خلاص شم ازت که پا به پام نیای؟
+ نوشته شده در یکشنبه شانزدهم دی ۱۴۰۳ ساعت 14:35 توسط mahsan
|