من قبل دردام دارم تموم میشم
همه میگن یه چیزایی کردی تو مغزت که بهشون تعصب داری و نمیخوای رد شی!
من اصلا یادم نمیاد کی شروع کردم به این همه سخت گرفتن به خودم، این همه آزار به خودم، سه ساله تمومه وضعم اینه هر روزم اذیته؛ مهدیس که رفت انگار من یه حامی بزرگو از دست دادم که بهم بگه درست میشه دختر میگذره این روزا!
حس میکنم اشتباه کردم گذاشتم یکی دیگه وارد این دایره امنم شه، شاید برای همیشه باید همنقدر بلند و نفوذ ناپذیر میموند.
صد شب آرزو کردم خدایا بسه، من که جرئتشو ندارم تو تمومش کن؛ گاهی فکر میکنم من حتی لایق زندگی کردنمم نیستم! بابام راست میگه من اوج قدر نشناسی رو دارم!
پ.ن:حالم از همه بهم میخوره....
+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم اسفند ۱۴۰۳ ساعت 1:12 توسط mahsan
|